(دادم .الف.نعمت )
(دادم .الف.نعمت )
زآن میخانهِ ، درآمد بت ، تا شاد کند دل را
دل ماند و بهارش باز ، تا نو کند ما را
او دادنشان برمن ، زآن خرمن و آن خانه
پرکرده پیاله مست ، دور می زند ما را
صد پند واندرز را ، دردام وکلک درهم
صد لب به سخن آید ، تا پاک کند ما را
چون دان کند خرمن ، اندر دل پنهانم
بر ملک سلمانی ، سردار کند ما را
باز آمد وباز آمد ، عمرونفسِ پنهان
باطبل وطرب آمد ، تاشاد کند ما را
درگنج نهان آمد ، چون گل به جهان آمد
آن فخر کیان آمد ، آذاد کند ما را
گفتا که (غلام) امروز ، سرگشت وحیرانی
دادم (الف) نعمت ، تا سجده کنی ما را
غ..ر..آ..
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 94/5/7 ] [ 1:36 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]